آمادگی مدارس برای مقابله با سرما در روزهای زمستانی/۳۳ هزار کلاس درس نیازمند تخریب
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۵۰۵۹۷
رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور گفت: ۱۳ درصد مدارس ما نیازمند مقاومسازی و شش درصد (۳۳ هزار کلاس درس) نیز نیازمند تخریب و بازسازی هستند.
به گزارش ایمنا، حمیدرضا خانمحمدی در خصوص آمادگی مدارس برای مقابله با سرما در روزهای سرد زمستانی، اظهار کرد: امسال بعد از دو سال تعطیلی به واسطه کرونا، شاهد بازگشایی مدارس بودیم و پیگیری فراوانی برای بازبینی تأسیسات گرمایشی مدارس به خصوص در مناطق سردسیر انجام شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: منابعی باید تأمین میشد و دولت مبلغی را برای سیستمهای گرمایشی تخصیص داد که به موقع تزریق و ۷۲۵ میلیارد تومان در اواسط آبان برای بهروزرسانی سیستمهای گرمایشی مدارس در استانها توزیع شد. درپی تزریق به موقع بودجه، مشکل سیستمهای گرمایشی ۱۴ هزار کلاس درس حل شد، اما مسئله فراتر از این موارد است.
۳۵ هزار کلاس درس فاقد سیستم گرمایشی استانداردرئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور با بیان اینکه ۹۱ درصد کلاسهای درس به لحاظ سامانههای گرمایشی استانداردسازی شدهاند، گفت: در مابقی که به عنوان چالش برای ما مطرح هستند، بخاری نفتی قطره چکانی و غیراستاندارد نداریم. ۴۹ هزار کلاس داریم که برخی ممکن است شعله مستقیم داشته باشند که با استانداردهای ما تطابق ندارد. در این کلاسهای درس باید از سیستم گرمایشی متمرکز، اسپیلت یا بخاری گازی کم مصرف استاندارد که حرارت مستقیم ندارند استفاده شود.
وی ادامه داد: در واقع از ۴۹ هزار کلاس درس، مشکل حدود ۱۴ هزار کلاس درس با اعتبار جدید برطرف شده و برای مابقی در بودجه سال ۱۴۰۲ عددی پیشبینی شده و طبق آنچه که تصور ما است، تا پایان دولت سیزدهم این مشکلات حل خواهد شد.
خانمحمدی در خصوص ساخت مدارس آینده، تصریح کرد: وقتی مدرسهای ساخته میشود باید حداقل ۵۰ سال مورد استفاده قرار بگیرد؛ بنابراین لازم است به نیازهای آموزشی نسلهای بعدی نیز در ساخت مدرسه توجه شود که این نکته تاکنون در مدرسهسازی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. آموزش و پرورش نگاه ویژهای به این موضوع دارد و اعتقاد بر این است که برای تحقق این هدف، باید از فعالیتهای محدود به چارچوب اداری فاصله بگیریم و به اصول دانش مراجعه کنیم.
خروج از فرآیند ساختوساز سنتی مدارسوی اضافه کرد: رویدادی با عنوان «مدارس آینده» با مشارکت بنیاد برکت برگزار شده است تا ایدههای واحدهای دانشبنیان برای بهکارگیری فناوریهای نوین در بخشهای مختلف مدارس اعم از محتوایی و زیرساختی را گردآوری و بررسی کنیم.
رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور با بیان اینکه پس از انتشار فراخوان این رویداد، ۱۱۰ ایده به دبیرخانه ارسال و در نهایت ۱۰ طرح منتخب و از صاحبان ایدههای برتر تجلیل شد، اظهار کرد: قرار است با این هدف که فناوریها وارد مدارس شوند، از طرحهای برتر این رویداد حمایت کنیم تا در مدارس مورد استفاده قرار بگیرند. معتقدیم میتوان با استفاده از فناوریهای نوین در بخشهای مختلف مدارس از جمله ساختمان و در حوزه آموزش تحولات خوبی ایجاد کرد. قرار است این رویداد به صورت سالانه برگزار و طرحهای برتر در ساخت مدارس به کار گرفته شوند تا به الگویی مناسب و مدرن از مدارس ایرانی اسلامی برسیم.
وی با اشاره به ساخت مدارس با پیشسازها و به عبارتی صنعتیسازی ساخت مدارس، اضافه کرد: خروج از فرآیند ساختوساز سنتی مدارس به سمت مدرنسازی و صنعتیسازی بناها در درجه نخست به فرهنگسازی و سپس به اعتبار نیاز دارد. در این مسیر اگر همکاری بین دستگاههای مرتبط و مراکز علمی و دانشگاهی بیشتر شود، سرعت اجرای این قبیل مدارس نیز افزایش مییابد. در حال حاضر برای ساخت ۶۴ مدرسه با مدیریت سبز در کشور برنامهریزی شده و ۲۸۰ مدرسه نیز صنعتیسازی شدهاند.
۳۱ شهرستان سرانه فضای آموزشی کمتر از ۳ متر مربع دارندخانمحمدی افزود: ۳۱ شهرستان با سرانه فضای آموزشی کمتر از سه متر مربع داریم و استفاده از سازههای صنعتی طبق نقشهها و استانداردهای مد نظر مدرسهسازی میتوان به سرعت این خلاءهای آموزشی را برطرف کند. حدود ۱۳ درصد مدارس ما نیازمند مقاومسازی و شش درصد مدارس، معادل ۳۳ هزار کلاس درس، نیز نیازمند تخریب و بازسازی هستند. اعتبار مورد نیاز برای بازسازی این کلاسها حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان است.
وی ادامه داد: مقاومسازی برای ما به ویژه در کلانشهرها یک اولویت جدی است؛ چراکه زمان برای ایجاد یک کلاس مناسب مدیریت میشود، بافت موجود در منطقه از بین نمیرود و مدارس پس از بهسازی و تجهیز با همان سیمای قبلی در محیط پابرجا میمانند.
رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور بر لزوم بهروز شدن شیوههای مقاومسازی مدارس در کشور تاکید کرد و گفت: نسخههایی که مهندسان ایرانی برای مقاومسازی تعریف کردند و به کار گرفتند، منحصربهفرد است، اما مدتی است که فناوری مقاومسازی ما بهروزرسانی نشد. اگر فناوریهای نوین را وارد مقاومسازی کنیم سرعت و کیفیت کار بیشتر میشود.
وی با بیان اینکه الگوسازی ۲۸ مدرسه با معماری ایرانی اسلامی آغاز شده و قرار است در دهه فجر امسال ۱۰ مدرسه به عنوان الگوهای مدرسهسازی با معماری ایرانی اسلامی به بهرهبرداری برسند گفت: همچنین در حال تدوین شیوهنامهای در این زمینه هستیم.
تسهیلگری برای مشارکت خیران مدرسهسازخانمحمدی در خصوص مشارکت خیرین در امر مدرسهسازی، تصریح کرد: خیران یاران اصلی و شریک ۵۰ درصدی ما در مدرسهسازی هستند که به طور معمول پیشتر و بیشتر از بخش دولتی در این زمینه فعالیت دارند. سال گذشته خیران ۳,۴۰۰ میلیارد تومان تعهد دادند و دولت نیز در کنار این همراهی ۳,۱۰۰ میلیارد تومان اختصاص داد.
وی افزود: از شهریور سال جاری که بیستوچهارمین دوره جشنواره خیران مدرسهساز برگزار شد، تاکنون خیران ۴,۶۰۰ میلیارد تومان تعهد دادند و تنها در جشنواره خیرین اصفهان که پنجشنبه گذشته برگزار شد، ۷۰۰ نفر از خیران حدود ۱,۱۰۰ میلیارد تومان تعهد دادند. پیشبینیها این است که در صورت برگزاری جشنوارههای خیران مدرسهساز تا پایان سال حدود هشت هزار میلیارد تومان تعهد توسط خیرین داده شود. سازمان نوسازی مدارس باید برای خیران تسهیلگری و تلاش کند تا حضور و فعالیت خیران مدرسهساز گسترش یابد.
منبع: ایسنا
کد خبر 633930منبع: ایمنا
کلیدواژه: مدارس تعطیلی مدارس بازگشایی مدارس سرويس مدارس مدارس غیردولتی بازسازی مدارس کلاس درس ساخت کلاس درس خیران مدرسه ساز خیران مدرسه ساز شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق توسعه و تجهیز مدارس کشور میلیارد تومان تعهد رئیس سازمان نوسازی خیران مدرسه ساز هزار کلاس درس مقاوم سازی ساخت مدارس مدرسه سازی خان محمدی فناوری ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۵۰۵۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خبرنگاری که معلم شد
ایسنا/همدان من امروز روزگار معلمی را زندگی میکنم که یکی از بزرگترین مسئولیتهای جامعه روی دوشش سنگینی میکند؛ مسئولیت تربیت و آموزش کودکانی که تکتکشان آجری هستند برای ساختن آینده این سرزمین.
اینکه هر روز باید دفترهای ۳۰ دانشآموز را ورق بزنم، در کتابهای نگارششان بازخورد بنویسم، حواسم به دستخطشان باشد، جمع و تفریق فرآیندی را بارها و بارها روی تخته بنویسم و تمرین کنم. محور اعداد را با گچ روی زمین بکشم. یک سیب را در کلاس به چهار قسمت مساوی تقسیم کنم و کسر را توضیح بدهم. حواسم باشد وارد کلاس میشوند سلام دهند و در بزنند، به یکدیگر احترام بگذارند، در دعواهای بچگانهشان میانجیگری کنم، در پیدا کردن مداد و پاکنی که مدام گم میکنند، به آنها کمک کنم، با دلدردهای اول صبحشان همدردی کنم و با خوشحالیهایشان موقع گرفتن نمره خیلی خوب، بخندم. در یک روستای دور و محروم که فقط تا کلاس نهم مدرسه دارند، امید را در دلشان زنده نگه دارم. حواسم به زهرا باشد که پدرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادرش آنها رها کرده و رفته است طوری که دانشآموزان دیگر احساس نکنند بین زهرا با آنها فرق میگذارم و در عین حال رفتار ترحمآمیزی نداشته باشم یا فاطمه که از همه فاصله میگیرد و آنقدر خجالتی است که با کسی دوست نمیشود. صبور باشم موقع اجازههای گاه و بیگاهشان برای خوردن آب و دستشویی رفتن یا با حرفهای بیربطشان موقع تدریس.
از ذوقشان موقع امضایی که به شکل پروانه و بادبادک در دفترهایشان میکشم، لذت ببرم و کیف کنم. از وضعیت خانوادگی تکتکشان مطلع شوم و به آنها بفهمانم که قالیبافی، فروشندگی، خانهداری و کشاورزی هم به اندازه پزشکی و مهندسی قابل احترام است و مهم نیست که پزشک باشی یا کشاورز؛ مهم این است که به اندازه توانت بتوانی وطنت را بسازی، حتی به اندازه یک آجر. اینها همه لحظههایی از زندگی کاری یک معلم است و زندگی من امروز به شیرینی طعم نصف کلوچهای است که زنگ تفریح با اصرار روی میزم میگذارند و میروند.
من فرنوش هستم، کسی که با تمام عشق و علاقه به سمت شغل شریف آموزگاری گرویده و تک تک روزها را با جان و دل نفس میکشم و پرودگار را شاکرم از بودن در جمعی که روحشان به لطافت باران بهاری است...
حال میخواهم چند خاطره از روزهای معلمی را برایتان بازگو کنم، خاطراتی ناب که توسط فرشتههای زمینیام رقم خورده و محال است از ذهنم خارج شوند.
مقنعهاش را جلوی آینه توی راهرو مرتب میکرد. کمی گشاد بود و هر چه جلو میآورد هنوز هم چند تار مو پیدا بود. چادر نماز دستم بود و داشتم به طرف نمازخانه میرفتم. همین که مرا در آینه دید، برگشت سمتم و گفت: «خانم، مقنعه مرا درست میکنی؟ هر کار میکنم نمیشود».
مقنعه را جلوتر آوردم کنارش را تا زدم و مرتب کردم. با هم رفتیم به طرف نمازخانه. بچهها چادرهای گل گلی و سفیدشان را سر کرده بودند و منتظر بودند. چند نفری هم که چادر نداشتند، صف آخر ایستاده بودند. روز قبل گفته بودم فردا چادر رنگی بیاورید. بماند که نیم ساعت از وقت کلاس به اینکه چادر چه رنگی باشد؟ گلهایش سفید باشد یا صورتی؟ اگر چادر خواهرم باشد ایراد دارد؟ اگر نداشته باشم و مشکی سر کنم دعوا نمیکنید؟ و ... گذشت.
مقنعهام را مرتب کردم و چادرم را سر کردم. همه دستشان رفت به مقنعههایشان و جلو کشیدند. بعد چادر را سر کردند و ایستادیم برای اقامه نماز. چشمانشان برق میزد؛ به چادرهای یکدیگر نگاه میکردند و در مورد رنگ گلهایش نظر میدادند. هنگام شروع نماز صدای خندههای یواشکی و پچپچهایشان را از جلو میشنیدم، شاید این اولینباری بود که از صدای خنده و پچپچ یک نفر در صف نماز ذوق میکردم. من میخواندم و آنها تکرار میکردند. این اولینبار بود که نماز خواندن را تجربه میکردند. هنوز به سن تکلیف نرسیدند اما خواندن یک نماز دو رکعتی را یاد میگیرند. از آن روز به بعد که کمکم یاد میگرفتند چگونه نماز بخوانند، بدون اینکه از آنها بخواهم چادر میآوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم.
زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایلاش را نصفه نیمه جمع کرد و کولهپشتیاش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچهها از ته کلاس داد زد: «خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد.»
فهیمه دستپاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد، بلند شدم و به سمتش رفتم غلط گیر دستش بود. گفتم: «این را پدرش برایش خریده است. مال من نیست. البته نباید مدرسه بیاورد چون شما فعلاً با خودکار نمینویسید پس نیازی به غلط گیر نیست.»
همه دوباره مشغول نوشتن تکالیف شدند، چند دقیقه گذشت و غلط گیر همانطور در دستانش بود. نگاهش را از من میدزدید و ایستاده بود تا زنگ بخورد و برود.
کنارش ایستادم و او را بیرون بردم. با هم حرف زدیم، اولش انکار کرد و میگفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: «دیگر تکرار نمیشود.»
روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای میخوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچهها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچهها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر میآوردند. یکیشان با داد و فریاد گفت: «خانم آبمیوه من را از توی کیفم دزدیده، رفته بود پشت حیاط مدرسه داشت آن را میخورد که دیدمش. مادرم صبح برایم خرید. من آبمیوهام را میخواهم».
یک آبمیوه با طعم پرتقال دستش بود که تا نصفه خورده بود. صورت آفتاب سوختهاش که در بعضی قسمتها رد مغز سیاه مداد روی آن بود، خیس شده بود؛ همینطور اشک میریخت، سرش پایین بود و نگاهم نمیکرد؛ گفت: «خانم به خدا آبمیوه مال خودم است، صبح پدربزرگم برایم خریده.» آوردمش داخل دفتر از دستش عصبانی بودم، صدایم را بلند کردم. او به من قول داده بود. بعد از کلی بحث، معلوم شد که بله فهیمه آبمیوه را بدون اجازه و یواشکی از توی کیف دوستش برداشته بود.
پدر فهیمه وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات خانوادگی زیادی داشتند. با او حرف زدم، برای بار دوم قول داد که دیگر تکرار نمیشود. از او خواستم برای آینار که آبمیوهاش را برداشته یک جوری جبران کند. گفتم: «اگر چیزی نیاز داشتی به خودم بگو تا راهحلی برایش پیدا کنیم».
فردای آن روز که به مدرسه آمد یک کارت بانکی دستش بود. سرکلاس مدام ناخنش را میجوید و لبهایش را گاز میگرفت. تمرکز نداشت و حواسش این طرف و آن طرف بود. زنگ تفریح او را صدا کردم. صدایش میلرزید. نگذاشت حرف بزنم میدانست میخواهم چه بگویم. گفت: «خانم به خدا مغازه بسته بود. همین الان از این عمو حسن بگیرم؟ مغازهاش همینجاست روبروی مدرسه»، گفتم: «نمیشود از مدرسه بیرون بروی. فردا بخر»، گفت: «نه نه، امروز این کارت را دستم دادند فردا دیگر نمیدهند.» رفت اما مغازه آبمیوه نداشت به او گفتم: «با آینار حرف بزن و راهی پیدا کن تا برایش جبران کنی».
توی حیاط با هم راه میرفتند و دستشان را انداخته بودند دور گردن یکدیگر. آینار او را بخشیده بود و فهیمه هم دو تا بادکنک به او هدیه داده بود.
درسش نسبت به قبل اُفت کرده بود. لباسهایش نامرتب بود. مقنعهاش همیشه لکه داشت؛ دو سه روز بود که بعضی دفتر و کتابهایش را جا میگذاشت. چند بار در کلاس با شعر و داستان درباره اهمیت پاکیزگی و نظافت شخصی گفته بودم اما فایده نداشت.
زنگ آخر که صدایش کردم و از او خواستم فردا با مادرش به مدرسه بیاید تا با او حرف بزنم، گفت: «خانم مادرم خانه نیست، رفته قهر. بعضی از کتابهایم خانه است اما من میروم خانه پدربزرگ پیش مادرم. در خانهمان قفل است؛ نمیتوانم بروم کتابهایم را بیاورم».
گفتم: «خب پدرت کجاست؟» لبخند زد و گفت: «پدرم شیراز است، اصلاً خانه نیست. مادرم هم با عمو و پدربزرگم که با ما زندگی میکنند، دعوایش شد و رفت قهر».
بعدها فهمیدم پدرش مدتی در کمپ ترک اعتیاد بوده است.
یک روز با دمپایی آمد مدرسه. همه بچهها دورش جمع شده بودند. زنگ تفریح صدایش کردم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «خانم با عجله آمدم مدرسه، برای همین دمپایی پوشیدم».
اما روز بعد هم دمپایی پوشیده بود و همینطور روز بعدش. همین که آمدم با او حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: «خانم راستش یک کتونی داشتم که به پایم تنگ شده، پایم را اذیت میکند، مجبور شدم دمپایی بپوشم. مادرم گفته فعلاً نمیتوانم برایت کفش بخرم»...
اینها تنها بخشی از مشکلاتی است که یک معلم با آنها دست و پنج نرم میکند. معلمی که هر روز با یک مینیبوس ۴۰ کیلومتر راه را طی میکند تا «بابا آب داد» را برای ۲۳ دانشآموزی که چشم به راه آمدنش هستند و دم در مینیبوس ایستادند، مشق کند. معلمی که با غم و غصههای بچههایش گریه میکند و با خندههایشان میخندد. معلمی که گرچه کلاسش کوچک اما گرم است به گرمای تنور زنان روستایی. کلاس من شاید پروژکتور نداشته باشد اما آواز خوش پرندگان از حیاط مدرسه، برای بچههایم یک ویدئو زنده است.
اینجا روستا است؛ شاید هیچ کدام از امکانات شهر را نداشته باشد، شاید کتابهایمان را به زور در قفسه کوچک گوشه کلاس که حکم کتابخانه دارد، جا کرده باشیم و در کمد معلم همیشه باز باشد چون فقل ندارد، کلاسهایمان کوچک است آنقدر که نمیتوانیم موقع املاء در کلاس قدم بزنیم و همه بچهها را رصد کنیم و به زور از بین نیمکتها رد میشویم، هم باید معلم ورزش باشیم، هم مربی بهداشت و هم معلم پرورشی. زنگ ورزش که میشود دنیای بچههایم همان توپ کم باد و چند تا طناب است که با شوق به حیاط میبرند اما من خوشحالم که در کنارشان هستم. خوشحالم از اینکه امسال در این نقطه از سرزمین همیشه سرافرازم ایران، ۲۳ دختر زیبا و معصوم هر روز چشم به راه جادهاند تا معلمشان از همان مینیبوس نارنجی پیاده شود و کیفش را دستشان بگیرند و به همان کلاس کوچک و گرم ببرند.
یکیشان برایم نوشته بود: «آرزوی معلم این است که ما درس بخوانیم، این طوری وقتی بزرگ میشویم، آدم موفقی میشویم و پیروز و سربلند زندگی میکنیم و به انسانهای دیگر هم کمک و خدمت میکنیم.»
یادش بخیر، سال ۱۳۹۸ بود که از رشته شیمی در دانشگاه اراک فارغالتحصیل شدم و به ملایر برگشتم. عشق و علاقهام به کار خبر و رسانه سبب شد از شهریورماه سال ۱۳۹۹ در ایسنا مشغول بکار شوم. اما اول مهر که میشد به شوق دیدن دانشآموزانی که با زحمت کیف مدرسهشان را حمل میکردند و با شوق برای آغاز سالتحصیلی جدید راهی مدرسه میشدند، قند در دلم آب میشد. نمیخواستم خبرنگاری را رها کنم اما ته دلم به مدرسه و کلاس گره خورده بود، بالاخره مهرماه ۱۴۰۰ به مدرسه رفتم و به عنوان معلم کلاس سوم مشغول بکار شدم. دو سال در مدرسه غیرانتفاعی، ضرب و تقسیم را در کنار بچههایم درس دادم و مهرماه ۱۴۰۲، به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شدم و امسال در دبستانی خدمت میکنم. شاید اولش کمی برایم سخت بود این همه راه و سختیهای روستا اما حالا با جرأت میگویم اگر هزار بار به عقب بازگردم هنوز هم همین روستا و همین مدرسه و همین دانشآموزان را انتخاب میکنم.
و حالا سه سال است که یک معلم شدهام، یک معلم خبرنگار و عشق معلمیام با قلم خبرنگاری گره خورده است؛ به خود میبالم از اینکه پا جای قدمهای فداکارانی چون حمیدرضا گنگوزهی، اکبر عابدی، حسن امیدزاده، کاظم صفرزاده، حمیده دانش و محمود واعظینسب میگذارم.
انتهای پیام